Perdic | Any reform of the pension law must be left to the future. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8977 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	Any reform of the pension law must be left to the future. U	هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	Any reform of the insurance law must be left to the future. U	هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
	It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U	این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
	She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U	او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
	She was left out in the cold . she was left high and dry . U	سرش بی کلاه ماند
	He was sitting on my left (left side) U	طرف چپ من نشسته بود
	reform U	بازساخت
	reform U	تجدید نظر
	reform U	اصلاح
	reform U	ترمیم کردن
	reform U	بهسازی کردن
	reform U	بهسازی
	reform U	اصلاح اساسی کردن یا شدن
	reform U	اصلاحات تجدید سازمان
	land reform U	اصلاحات ارضی
	reform movement U	جنبش یا نهضت برای اصلاحات
	reform school U	دارالتادیب نوجوانان
	reform school U	مدرسه تهذیب اخلاقی
	There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
	pension U	مزد
	pension U	حقوق مستمری گرفتن
	to pension off U	متقاعدکردن
	pension U	پانسیون شدن
	pension U	وفیفه
	pension U	مقرری
	pension U	مستمری
	pension U	حقوق بازنشستگی پانسیون
	pension U	مستمری بازنشستگی
	pension U	مقرری پانسیون
	pension U	حقوق بازشنستگی
	pension off U	بازنشسته کردن
	pension U	حقوق بازنشستگی یا تقاعد
	to pension off U	بازنشسته کردن
	pension U	جیره
	retiring pension U	حقوق بازنشستگی
	to live en pension U	شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
	pension funds U	وجوه بازنشستگی
	pension fund U	صندوق بازنشستگی
	old age pension U	حقوق بازنشستگی
	old age pension U	مستمری بازنشستگی
	pension insurance U	بیمه بازنشستگی
	pension scheme U	دریافتحقوقبازنشستگی
	pension book U	برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
	I am left out . I am left out in the cold . U	کلاهم پ؟ معرکه است
	for the future <adv.> U	برای آینده
	the future U	جهان اینده
	the future U	عاقبت
	future U	مستقبل
	in the near future U	در آینده نزدیک
	look to the future U	باینده نظر افکندن
	future U	اخرت
	future U	اینده
	future U	بعدی
	future U	بعد اینده اتیه
	the future U	دنیای دیگر عقبی
	office of the future U	ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
	remote future U	آینده دور
	future perfect U	شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
	I am hopeful about the future. U	درباره آینده امیدوارهستم
	prospect of the future U	دورنمای اینده
	fear of the future U	وحشت از آینده
	to mortgage one's future U	خسارت زدن به آینده خود
	future tense U	زمانآینده
	office of the future U	ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
	a rosy future U	آینده امید بخشی
	he could read the future U	خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
	future-oriented <adj.> U	آینده گرا
	future attacks U	حملههای اینده را پیش بینی نکردند
	future promissory U	زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
	future shock U	اضطراب دگرگونی
	future-oriented <adj.> U	پایدار [نسبت به آینده]
	I wonder what lies in store for me in the future. U	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
	future perfect tense U	زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
	This must not happen in future at any cost. U	در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
	This is important, not only today, but also and especially for the future. U	این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
	to look forward expectantly to the future U	با انتظار به آینده نگاه کردن
	debt due at a future time U	دین موجل
	The future of the team is shrouded in uncertainty. U	آینده این تیم بلاتکلیف است.
	These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U	این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
	on the left U	در سمت چپ
	to the left <adv.> U	سمت چپ
	left <adv.> U	سمت چپ
	left U	: چپ درطرف چپ
	left inner U	بازیکنمهاجمچپ
	left U	جناح چپ
	left U	ضربه چپ
	nothing was left over U	چیزی زیادنیامد
	nothing was left over U	چیزی باقی نماند
	left U	: زمان ماضی فعل leave
	left$ U	تابع $LEFT در زبان BASIC
	left over U	باقی مانده
	on the left <adv.> U	سمت چپ
	She just left ( went ) . off she went . U	گذاشت ورفت
	to be left U	زیاد امدن
	left over U	زیاد امده
	keep to the left U	دست چپ بروید
	from right and left U	از هر سو
	from right and left U	از چپ وراست
	to be left U	ماندن
	right and left U	ازهرسوبهرسو
	KEEP LEFT U	از سمت چپ حرکت کنید.
	outside left U	گوش چپ
	My name has been left out . U	اسم من از قلم افتاده است
	i took up where he left U	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
	left d. U	نظام به چپ
	left centre U	مرکزچپ
	left channel U	بلندگویسمتچپ
	left atrium U	آتریوم چپ
	Left parting U	جداشونده چپ
	left defence U	دفاعچپ
	left cornerback U	مهرهگوشهعقبچپ
	we left for paris U	عازم پاریس شدیم
	to turn left [right] U	به چپ [راست] پیچیدن
	to be [left] stranded U	سرگردان شدن
	left parenthesis ( U	پرانتز باز
	we left a card on him U	کارتی در خانه اش گذاشتیم
	to be [left] stranded U	دربدر شدن
	left field U	سمتچپزمین
	left fielder U	دفاعچپزمین
	The would left a mark. U	جای زخم باقی ماند
	When it comes to me there is no more food (left). U	به من که می رسد غذا تمام شده
	He got all dressed up and left . U	شال وکلاه کردورفت
	He left for good . And away he went . U	رفت که رفت
	There is no time left . U	دیگر وقتی نمانده
	I left my hat , a new one at that . U	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
	I arrived as soon as he left ( went ) . U	همین که رفت من آمدم
	out in left field <idiom> U	از جواب صحیح دورشدن
	the parting on the left U	فرق سر به چپ
	to jink right [left] U	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
	Please turn left now. U	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
	No left [right] turn! U	گردش به چپ [راست] ممنوع!
	The first line is left out. U	سطر اول جا افتاده است
	He left just before you arrived. U	درست پیش پای شما رفت
	to be left in disbelief <idiom> U	باور نکردنی بودن
	left forward U	فورواردچپ
	left guard U	محافظچپ
	left half U	نیمهچپ
	left halfback U	هافبکچپ
	left lung U	ریهچپ
	left outside linebacker U	مهرهنطآخریبیرونیچپ
	left safety U	مهرهمفمنچپ
	left tackle U	دفاعچپ
	left valve U	لبهچپ
	left ventricle U	ونتریکلچپ
	hard left U	اعضایتندرویحزبسیاسی
	left-of-centre U	معتقدبهسوسیالیزم
	to be left in disbelief <idiom> U	قابل فهم نبودن
	Since I left school. U	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
	left handedness U	چپ دستی
	left flank U	جناح چپ
	left face U	بچپ چپ
	left court U	زمین سرویس سمت چپ
	left back U	پشتیبان چپ
	left about turn U	عقب گرد
	it was left unfinished U	ناتمام ماند
	inside left U	بغل چپ
	half left U	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
	guide left U	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
	eyes left U	نظر به چپ
	left flank U	میسر
	left footed U	چپ پا
	left handedly U	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
	left handedly U	باریا
	left handedly U	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
	left handed U	چپ گرد
	left hand U	دست چپ
	left handed U	واقع در سمت چپ ناشی
	left handed U	چپ دست
	left hand U	کج
	left hand U	واقع در دست چپ دست چپی
	left for ward U	در فوتبال پیشرو چپ
	dress left U	از چپ نظام یا از راست نظام
	by the left or right flank U	به جناح راست یا چپ ناو
	battery left U	رگبار از راست یا از چپ
	left wing U	مربوط به جناح چپ
	left wing U	شخص دست چپی
	left-handed U	دست چپ
	left-handed U	با دست چپ بازی کردن
	left-handed U	دورو مشکوک
	left-handed U	دوپهلو
	left-handed U	چپ دست
	left-hand U	دست چپ
	left-wing U	شخص دست چپی
	left-wing U	مربوط به جناح چپ
	left-wingers U	جناح چپی
	left-winger U	جناح چپی
	left winger U	جناح چپی
	left-hand U	واقع در سمت چپی
	left-handers U	پیچ به سمت چپ
	left-handers U	چپ دست
	left-handers U	ادم چپ دست
	left-hander U	پیچ به سمت چپ
	left-hander U	چپ دست
	left-hander U	ادم چپ دست
	left-hand U	چپ دست
	left justification U	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
	left shift U	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
	left slide U	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
	left the ban U	رفع ممنوعیت
	left turn U	به چپ چپ
	left turn U	حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن